می خوام یه یادی از حسین پناهی بکنم. با اون چشم های معصوم و لهجه نازش.
اجازه!...
اشک سه حرف ندارد...
اشک خیلی حرف دارد!!!
****
ميداني؟!...
به رويت نياوردم...
از همان زماني كه جاي “تو” به “من” گفتي “شما”
فهميدم پاي “او" در ميان است...
****
میدونی “بهشت” کجاست؟
یه فضـای چند وجب در چند وجب!
بین بازوهای کسی که دوستش داری...
****
میکوشم غم هایم را غـــرق کنم، اما
بی شرفها یاد گرفتهاند شــنا کنند...
****
مگه اشک چقدر وزن داره؟
که با جاري شدنش، اينقدر سبک ميشيم...؟
****
من اگه خــــــــــــــــدا بودم...
یه بار دیگه تمـــــــــــــــوم بندههام رو میشمردم
ببینم که یه وقت یکیشون تنــــــــــــــها نمونده باشه...
و هوای دو نفره ها رو انقدر به رخ تک نفرهها نمیکشیدم!!!!
نظرات شما عزیزان:
مرضی
ساعت18:12---9 شهريور 1391
اشک عزیز از کجا فهمیدی دلم هواشو کرده بود خیلی دستت درد نکنه.
پاسخ:از اونجا
پاسخ:از اونجا
سید هادی طباطبایی
ساعت23:31---7 شهريور 1391
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید. به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم! ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند. عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است. بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم. کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد! مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند. روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست. دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید! کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند. شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید. گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد. در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند. از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم (وصیت نامه حسین پناهی)
سید هادی طباطبایی
ساعت23:26---7 شهريور 1391
سرخ میشوی وقتی می شنوی دوستت دارم
زرد میشوم وقتی می شنوم
دوستش داری....
چهارشنبه سوری راه انداخته ایم
سرخی تو از من زردی من از تو!
همیشه من می سوزم....و همیشه تو می پری.... حسین پناهی
زرد میشوم وقتی می شنوم
دوستش داری....
چهارشنبه سوری راه انداخته ایم
سرخی تو از من زردی من از تو!
همیشه من می سوزم....و همیشه تو می پری.... حسین پناهی
الهام
ساعت18:00---6 شهريور 1391
به قول زنده یاد حسین پناهی:تازه می فهمم بازی های کودکی حکمت داشت.زووووووووو تمرین روزهای نفس گیر زندگی بود. قطعا روزی صدایم را خواهی شنید.روزی که نه صدا اهمیت دارد نه روز.این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر را حرام دیدارش کردم؟؟؟
الهام
ساعت11:20---6 شهريور 1391
خیلی خیلی قشنگ بود. مرسی اشک...
پاسخ:خواهش
پاسخ:خواهش
ARTADOKHT
ساعت23:33---5 شهريور 1391
آه,یادش بخیر.خدا رحمتش کنه.واقعا دوست داشتنی و عارف مسلک بود.من که تا اسمش میاد یاد فیلم اژانس دوستی میفتم.اخی خیلی قشنگ بود.
تاريخ : یک شنبه 5 شهريور 1391
ا 15:55 نويسنده : اشک ا